۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

توجه به ساختار روحانیت

یکی ازدلايل پیش نویس قانون اساسي مردم سالار با قوه مقننه بسط يافته توجه به ساختار روحانیت است برای شناسایی ساختار روحانیت کافی است تاریخ سرزمین خود را مروری کنیم :
در طول تاريخ اسلامي حكمرانان مستبد از فقهاي اخباري حمايت نمودند و با فتاوي فقهاي اخباري توانستند علماي خردگرا ، فلاسفه و حكماي اسلامي را به قتل برسانند يا خانه نشين كنند . مدارس نظاميه تحت حمايت و نظارت حاكمان مستبد منع شدند از هرگونه تدريس علوم عقلي و بسنده نمودند به علوم نقلي( فقه - حديت و كلام)
نتيجه آنكه فقهاي حاصل از چنين مدارسي افرادي بودند كه براحتي حكم ارتداد و تكفير ، حكما و دانشمندان اسلامي را صادر نموده به اسم پاسداري از شريعت اسلام راه را براي هر گونه رشد علم و دانش در ممالك اسلامي بستند كه سرآمد اين فقيهان امام محمد غرالي است كه براي اولين لقب حجت الاسلام به وي اطلاق شد .
هر چند در اسلام فراگيري علوم توصيه شده و مباحثات علمي در مدارس لازمه پيشرفت علم است اما گاهي فقهاي سني مذهب در علم و خرد ستيزي از حاكمان پيشي مي گرفتند و حكم به ارتداد دانشمندان اسلامي مي دادند كه حاكمان ناچار از پيروي ايشان بودند.
دستگاه حكومتي و فقه تحت حمايت حاكمان مستبد هر كجا كه لازم بود تا از خود سيماي حق به جانب نشان دهند نظرات و نوشته هاي حكما و فلاسفه مسلمان سركوب شده را افتخارات علمي خود برشمردند و در مقابل انظار مردم سيماي علم دوستي و علم پروري به خودگرفتند.
در ايران اسلامي تا پيش از صفويه هر جا حكومتي شيعي مذهب تشكيل مي شد دانشمندان اسلامي بدان پناه مي جستند نمونه بارز آن ابن سینا است که برای درامان ماندن از سلطان محمود غزنوی به حکومت شیعی آل بویه در ری و سپس به حکومت شیعی آل حمدان پناهنده شد و سفری طولانی از خراسان تا همدان را به جان خرید. تشيع آخرين پناهگاه علم و دانش بود و به همين دليل خاموشي چراغ علم و دانش در ايران بسيار ديرتر از ساير بلاد اسلامي رخ داد. اما ظهور صوفيه و ايجاد تشيع فقاهتي اين آخرين پناهگاه را نيز از دانشمندان گرفت.
صفويه تنها تفاوتي كه ايجاد نمود جايگزيني فقهاي سني مذهب با فقهاي شيعي مذهب بود. حكومت صفويه خيلي زود همان رويه خرد ستيزي را پيشه خود ساخت و در مدارس نظاميه خويش تدريس علوم عقلي را ممنوع كرد نمونه بارز آن ملاصدرا است كه نفي بلد شد تا نتواند در شهري براي تدريس فلسفه مستقر شود . ساير فلاسفه عصر صفوي نيز خانه نشين شدند و در فشار دستگاه حكومتي بودند تا دم فرو بندند و اين در حالي بود كه عرصه براي فقها باز و گسترده بود.
ميراث صفويه براي ايران ، مدارسي از حيث بنا آباد اما خالي از روح علمي بود ، خرافه پرستي در پايان عصر صفوي بر جامعه ايران رواج يافت . صفويه كه با شعار ترويج تشيع و بازيابي هويت ايراني آمده بودند به فرجامي از ضعف هويت ايراني رسيدند كه افاغنه بر ايران چيره شدند و صفويان را منقرض كردند.
در عصر قاجار ضعف علم و دانش در ايران ، ركود اقتصادي و شكستهاي پي در پي ايران از روسيه ، تسلط اجانب ، منتج به خودباختگي و ضعف هويت ايراني شد.
بعضي فقها به عنوان غرب ستيزي و مصاف با اجانب همان رويه خرد ستيزي را در پيش گرفتند و به نفي علوم مدرن پرداختند.
ميراث فرهنگي استبداد ، خرد ستيزي و تكيه بر فقه اكنون در جامعه ما جاري است.
حاكمان براي نماياندن چهره علم دوستي بر نظرات حكمايي تكيه مي زنند كه در زمان خود مرتد اعلام شده بودند و نظرات ايشان بدليل گذشت زمان ارزش علمي چنداني ندارد.
زماني كه ولايت مطلقه فقيه صاحب نظران علوم انساني را مرتد مي شمارد يا به محاكمه مي كشد راه خرد ستيزي را مي پيمايد و در جهت نفي هويت و مليت ايراني قدم مي زند و آنچه ترويج مي كند خرافه پرستي ، دشمني و فرهنگ لمپني است.
آنچه حكومت كنوني در پيش گرفته ملغمه اي است از تمام تجارب استبدادي حاكمان بلاد اسلامي.
آيا وقت آن نرسيده كه جنبش اصلاح طلبي قانون اساسي جديدي را به جامعه ايران پيشنهاد دهد تا ريشه استبداد را بركند و اميدي تازه بركالبد جامعه بدمد.
آيا وقت آن نرسيده كه هزينه هاي جنبش براي طلوع مردم سالاري ، خردگرايي و شايسته سالاري صرف شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر